سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تحصیلدار - پادشاه خوبان
 RSS  :: منزل :: ارتباط با پادشاه :: پروفایل :: پارسی بلاگ
چون تو را درودى گویند درودى گوى از آن به ، و چون به تو احسانى کنند ، افزونتر از آن پاداش ده ، و فضیلت او راست که نخست به کار برخاست . [نهج البلاغه]
  • پیوندهای روزانه
  • هر چی که باش حال می کنی [508]
    بجای بنزین ، گاز بزن [196]
    [آرشیو(2)]


  • تعداد بازدیدهای پادشاه
  • - تا حالا انقدر اینجا بودند: 228058 عزیز
    - امروز انقدر اینجا هستند: 18 عزیز
    - دیروز انقدر اینجا بودند: 8 عزیز

  • درباره پادشاه
  • تحصیلدار - پادشاه خوبان
    تحصیلدار
    سلام این وبلاگ فقط از روی سرگرمی ایجاد شده و هیچ گونه قصد مطرح شدن و اذیت کردن و اینا نیست به جون خودم راست میگم... حالا می بینید که همینطوره . از شمایی که همین الان قدم رنجه فرمودین و به وبلاگ من اومدین خواهش می کنم تا آخر منو همراهی کن چرا؟ چون قول میدم بهت خوش بگذره. و در آخر خواهش می کنم که برای هر پست نظرتو در بخش شما چه فکر می کنید بنویسید تا هم سطح خودمو بدونم تا سطح سلیقه ی شمارو اینجوری میشه که یه وبلاگی میشه در خور پسند همتون. پس منتظر نظرهای شما هستم...

  • لوگوی پادشاه
  • تحصیلدار - پادشاه خوبان

  • همراهان پادشاه
  • بیا با هم تا به دریا برسیم

  • لوگوی همراهان پادشاه






  • زودتر دست به کار شوید!!
  •  

  • الصلوه عمود الدین

  • بایگانی رو از دست ندی
  • دانلود فیلم بانوی انتقام جو (یانگوم)
    عکسهای داغ داغ
    عکسهای جالب
    موبایل و مخلفات ...
    نوشته های جالب
    خبرها و سیاست
    دانلود موزیک

    ? کارت عروسی رو ببینید!
  • تحصیلدار شنبه 86/10/15 ساعت 2:27 صبح
  • درست حدس زدید، کارت دعوت عروسی دو تا خبرنگاره


    بابا یه نظر بدی بد نیست ها!!!( )

    ? همبستگی ملی
  • تحصیلدار شنبه 86/10/15 ساعت 2:23 صبح
  • همبستگی ملی


    بابا یه نظر بدی بد نیست ها!!!( )

    ? علی دایی و تسبیح ضد طلسم
  • تحصیلدار شنبه 86/10/15 ساعت 2:22 صبح

  • علی دایی در بازی با سپاهان در حالی که تسبیحی در دست گرفته بود تا پایان بازی مشغول گفتن ذکر و صلوات بود .
    به گزارش خبرنگار خبرگزاری انتخاب از کرج ، علی دایی که دو هفته قبل به همراه تعدادی از مسئولان باشگاه سایپای تهران در دفتر آیت الله العظمی بهجت حضور یافته و از نزدیک با آیت الله بهجت دیدار و پاره ای از مشکلات خود و باشگاه سایپا را با ایشان در میان گذاشته بود دیروز با عمل به توصیه های ایشان توانست دومین پیروزی سایپا را رقم بزند.
    بر پایه این گزارش در این دیدار آیت الله العظمی بهجت نیز دستورات و توصیه هایی را به ایشان فرموده و برای ایشان و رفع مشکلاتشان دعای خیر کرده بودند.لازم به ذکر است که آقای دائی قبل از دیدار با آیت الله العظمی بهجت ، به یکی از مسئولین دفتر معظم له گفته بود که مدتی قبل شخصی با دادن نشانه هایی گفته که باشگاه فوتبال سایپا طلسم شده و طی این مدت کلیه نشانه هایی که شخص مورد نظر گفته بود درست بوده و همگی به وقوع پیوسته است و جهت بطلان این طلسم و رفع مشکلات به خدمت آیت الله بهجت رسیده است.

    به گزارش خبرگزاری انتخاب، این دیدار از ساعت 14 در ورزشگاه انقلاب کرج و با قضاوت یدا... جهانبازی برگزار شد. و کریم انصاری‌فرد در دقیقه 56 تک گل دیدار را به ثمر رساند. مجید ایوبی نیز تنها بازیکن اخطاری این مسابقه بود.

    سایپا با این پیروزی 19 امتیازی شد و به رده سیزدهم صعود کرد سایپا با شکست سپاهان عملا موانع صدر نشینی نیم فصل پیروزی را هموار نمود. سپاهان همچنان با 31 امتیاز در مکان دوم ماند. این مسابقه معوقه از هفته سیزدهم لیگ برتر بود.


    بابا یه نظر بدی بد نیست ها!!!( )

    ? فیلمی بر ضد اسلام !!!
  • تحصیلدار شنبه 86/10/15 ساعت 2:18 صبح
  •  

    به گزارش “صبح”به نقل از آریا،  شنیده شده است فیلم کوتاه «زندگی محمد» که به کنابه اشاره ای به زندگی پیامبر اسلام حضرت محمد(ص) است. داستان (العیاذبالله) مردی دیکتاتور به نام «محمد» است که اقدام به قتل سه یهودی بی گناه کرده و در زندگی شخصی خودبا دختر بچه ? ساله ای ازدواج می کند و او را مورد اذیت و آزار قرار می دهد! سازنده این فیلم که یک مرتد هلندی  و موسس کمیته از دین برگشته هاست پیش بینی کرده که این فیلم بیش از کاریکاتورهایی که سال گذشته در چند روزنامه دانمارکی و هلندی منتشر شد، جنجال به پا کند. این شخص ادعا کرده که این فیلم در واقع گامی است در جهت مبارزه با اسلام افراطی و رسیدن به آزادی.  

    این فیلم قرار است طی ماه اسفند یا فروردین آینده از یکی شبکه های تلویزیونی اروپا که نام آن تا آخرین لحظه فاش نخواهد شد، پخش شود.  

    به گزارش منابع خبری دانمارک و هلند، شبکه سی.ان.ان نیز در ساخت این پروژه همکاری داشته و احتمالاً قسمت هایی از این فیلم را نمایش خواهد داد.


    بابا یه نظر بدی بد نیست ها!!!( )

    ? قوانین مورفی یا شایدم قوانین تو!
  • تحصیلدار شنبه 86/10/15 ساعت 2:7 صبح
  • قوانین مورفی و قوانین استنباط شده از آن :
    - اگر در توده یا کپه ای به دنبال چیزی بگردی، چیز مورد نظر حتما در ته قرار دارد.
    - هیچ کاری آن طور که به نظر می رسد ساده نیست .
    - وقتی در ترافیک گیر کرده ای لاینی که تو در آن هستی دیرتر راه می افتد.
    - هر کاری بیش از آنچه فکرش را می کنی دو برابر آنچه باید وقت می برد.
    مگر اینکه آن کار ساده به نظر برسد که در آن صورت سه برابر وقت می گیرد.
    - هر چیزی که بتواند خراب شود خراب می شود آن هم در بدترین زمان ممکن.
    - اگر چیزی را مقاوم در برابر حماقت احمق ها بسازی احمق باهوش تری پیدا
    می شود و کارت را خراب می کند .
    - در صورتی که شانس انجام درست یک کار پنجاه پنجاه باشد احتمال غلط انجام
    دادن آن نود درصد است.
    - وسایل نقلیه اعم از اتوبوس، قطار، هواپیما و... همیشه دیرتر از موعد
    حرکت می کنند مگر آن که شما دیر برسید. در این صورت درست سر وقت رفته
    اند.
    - اگر به نظر می رسد همه چیزها خوب پیش می روند حتما چیزی را از قلم انداخته ای .
    - احتمال بد پیش رفتن کارها نسبت مستقیم با اهمیت آنها دارد .
    - هر وقت خودت را برای انجام دادن کاری آماده کرده ای ناچار می شوی اول
    کار دیگری را انجام دهی.
    - اشیای قیمتی اگر سقوط کنند به مکان های غیرقابل دسترس مثل کانال آب یا
    دستگاه زباله خرد کن (آن هم در حالی که روشن است) می افتند .
    - مادر همیشه راه بهتری برای انجام کارتان پیشنهاد می کند البته بعد از
    اینکه کار را به سختی انجام داده باشید.
    - هر چه بیشتر سعی کنید چیزی را از مادرتان پنهان کنید او بیشتر به وب کم
    شبیه می شود.
    - 80% امتحانات پایان ترم براساس کلاسی است که در آن غایب بوده ای.
    - وقتی قبل از امتحانات نکات را مرور می کنی مهمترین شان ناخوانا ترینشان است.

    قوانین اتوبوسی مورفی :
    - اگر تو دیرت شده اتوبوس هم دیر می آید .
    - اگر زود برسی اتوبوس دیر می آید. اگر دیر برسی اتوبوس زود رسیده است.
    - اگر بلیت نداشته باشی پول خرد هم نداری. وقتی پول خرد داری که بلیت هم داری.
    - هر چه بیشتر از راننده بپرسی که کدام ایستگاه باید پیاده شوی احتمال
    این که درست راهنمایی ات کند کمتر خواهد شد .
    - مدت زیادی منتظر اتوبوس می مانی و خبری نیست پس سیگاری روشن می کنی. به
    محض روشن شدن سیگار، اتوبوس می رسد. (به عبارت ساده اگر سیگار را روشن
    کنی اتوبوس می رسد(
    - اگر برای زودتر رسیدن اتوبوس سیگار را روشن کنی اتوبوس دیرتر می آید.

    قوانین کامپیوتری مورفی :
    - دیسک مشتری در سیستم تو خوانده نمی شود .
    - اگر برای خواندن آن نرم افزار پیچیده ای روی سیستمت نصب کنی آخرین باری
    خواهد بود که چنین دیسکی به دستت می رسد .

    قوانین عاشقانه ی مورفی :
    - همه خوب ها تصاحب شده اند ، اگر تصاحب نشده باشند حتما دلیلی دارد .
    - هر چه شخص مذکور بهتر و مناسب تر باشد، فاصله اش از تو بیشتر است.
    - شعور ضربدر زیبایی ضربدر در دسترس بودن مساوی عددی ثابت است. ( که این
    عدد همیشه صفر است. (
    - میزان عشق دیگران نسبت به تو نسبت عکس دارد با میزان علاقه تو به آنها.
    - چیزهایی که یک زن را بیش از هر چیز به مردی جذب می کند همانهایی اند که
    چند سال بعد بیشترین تنفر را از آنها خواهد داشت .

    فلسفه مورفی
    " لبخند بزن... فردا روز بدتریه "
    و اما سرنوشت خود آقای مورفی :
    یه شب تو یه بزرگراه سوخت ماشین آقای مورفی تموم می شه. اون شب تو
    بزرگراه ترافیک بوده و ماشین ها با سرعت مورچه می رفتن. آقای مورفی هم می
    زنه بقل که بقیه رو با تاکسی بره. همینجوری ریلکس کنار بزرگراه واستاده
    بوده که یهو ماشین یه توریست انگلیسی که داشته خلاف جهت می اومده تپٌی می
    زنه بهش و می میره.اتفاقا اون روز لباسش هم سفید بوده . حالا فکر کن با
    یه لباس سفید کنار یه بزرگراه شلوغ واستاده باشی. بعد یه گاگولی در جهت
    مخالف بیاد بهت بزنه و بمیری . احتمالا موقع جون دادن این جمله ی معروفش
    روی لبش بوده :

    "اگه یه راه برای خراب کردن چیزی وجود داشته باشه او همون یه راه رو پیدا می کنه"

    بابا یه نظر بدی بد نیست ها!!!( )

    ? آیا خدا تو هستی؟
  • تحصیلدار شنبه 86/10/15 ساعت 1:52 صبح
  •  

    یک مرد جوان در جلسه روز چهارشنبه مدرسه کتاب مقدس  شرکت کرده بود. شبان در مورد گوش شنوا داشتن و  اطاعت کردن از خدا صحبت می کرد. آن مرد جوان متعجب از خود پرسید: " آیا هنوز خدا با مردم حرف میزند؟ 
          بعد از جلسه با یکسری از دوستانش برای خوردن قهوه و کیک بیرون رفتند و در آنجا با هم در مورد این پیغام گفتگو کردند. خیلی ها می گفتند که چگونه خدا آنها را در زندگیشان هدایت کرده است.
          حدود ساعت ده آن مرد جوان با اتومبیل خود به طرف  خانه حرکت می کند. همانطور که در ماشین نشته شروع به دعا کردن می کند: " خدایا اگر تو هنوز با مردم حرف میزنی لطفاً با من نیز حرف بزن. من گوش خواهم  کرد و تمام سعیم را خواهم کرد که مطیع تو باشم."
         
         همانطوریکه در خیابان اصلی شهرشان رانندگی می کرد ناگهان احساس عجیبی می کند که یکجا بایستی بایستد تا مقداری شیر بخرد. او سر خود را تکان داده و میگوید: " آیا خدا تو هستی؟ " چونکه جوابی نمی گیرد  شروع می کند به ادامه دادن به رانندگی. ولی دوباره همان فکر عجیب:" مقداری شیر بخر. " مرد جوان به یاد داستان سموئیل می افتد که چگونه وقتی خدا برای
         اولین بار با او حرف زد نتوانست صدای او را تشخیص دهد و نزد عیلی رفت چونکه فکر میکرد که او با او حرف میزد.
         او گفت: "باشه خدا اگر این تو هستی که حرف میزنی  من شیر را می خرم." به نظر اطاعت کردن آنقدرهم سخت نبود چونکه بهرحال او میتوانست از شیری که خریده  استفاده کند. پس او اتومبیل را متوقف کرد و مقداری  شیر خرید و به راهش به طرف خانه ادامه داد.
          وقتی خیابان هفتم را رد می کرد دوباره الزامی را در خود حس ک
    رد:" بپیچ به این خیابان" او فکر کرد که این دیوانگی است و از آنجا گذشت. دوباره همان احساس، پس او فکر کرد که باید به خیابان هفتم برود  پس چهارراه بعدی را دور زد تا به خیابان هفتم برود  و به حالت شوخی گفت: " باشه خدا اینکار را هم می کنم. "
         وقتی چند ساختمان را رد کرد احساس کرد که آنجا بایستی توقف کند. وقتی اتومبیل را به کناری گذاشت  به اطراف نگاهی انداخت. آن منطقه حدوداً تجاری بود. در واقع بهترین منطقه شهر نبود ولی بدترین هم نبود. اکثر مغازه ها بسته بودند و بیشترچراغهای خانه ها نیزخاموش بودند که بنظر همه خواب بودند.
         او دوباره حسی داشت که می گفت: " شیر را به خانه  روبرویی ببر." مرد جوان به خانه نگاهی انداخت.
         خانه کاملاً تاریک بود و به نظر می آمد که افراد آن خانه یا در خانه نبودند و یا خوابیده بودند. او
         در ماشین را باز کرد و روی صندلی نشست. " خداوندا این دیوانگیست. الان مردم خوابند و اگر
         الان آنها را از خواب بیدار کنم خیلی عصبانی  میشوند و بعد من مثل احمقها به نظر می رسم. "
         بالاخره او در اتومبیل را باز کرد وگفت: " باشه  خدا اگر این تو هستی که حرف می زنی من میرم جلوی در و شیر را به آنها می دهم ولی اگر کسی سریع جواب
         نداد من فوراً از آنجا میرم. "  او ازعرض خیابان عبور کرد و جلوی در رسید و زنگ در
         را زد. صدایی شنید مردی به طرف بیرون فریاد زد و  گفت: " کیه؟ چی می خواهی؟ " و قبل از اینکه مرد جوان فرار کند در باز شد.  مردی با شلوار جین و تی  شرت در را باز کرد و بنظر که از تخت خواب بلند شده  بود. قیافه عجیبی داشت و از اینکه یک مرد غریبه در  خانه اش را زده زیاد خوشحال نبود. گفت: " چی می خواهی؟ " فرد جوان شیر را به طرفش دراز کرد و گفت:
         "براتون شیر آوردم. "  آن مرد شیر را گرفت و سریع داخل خانه شد. زنی همراه با بچه شیر را گرفت و به  آشپزخانه رفت و آن مرد هم بدنبال او. بچه مدام
         گریه می کرد و اشک از چشمان آن مرد سرازیر بود. مرد درحالیکه هنوز گریه می کرد گفت: "ما دعا کرده بودیم چونکه این ماه قبضهای سنگینی را پرداخت
         کردیم و دیگه پولی برای ما نمانده بود و حتی شیر نیز برای بچه مان در خانه نداریم. من دعا کرده بودم و از خدا خواسته بودم که به من نشان بدهد که چگونه شیر برای بچه ام تهیه کنم." همسرش نیز از  آشپزخانه فریاد زد: "من از او خواستم که فرشته ای بفرستد تا برای ما شیر بیاورد، شما فرشته نیستید؟ "
         مرد جوان دست خود را به جیب برد و کیفش را بیرون آورد و هرچه پول در کیفش بود را در دست آن مرد  گذاشت و برگشت بطرف ماشین در حالیکه اشک از چشمانش سرازیر بود. حالا دیگر می دانست که خدا به دعاها جواب می دهد. این کاملاً درست است. بعضی وقتها خدا خیلی چیزهای
         ساده از ما می خواهد که اگر ما مطیع باشیم قادر خواهیم بود که صدای او را واضحتر بشنویم. لطفاً گوش شنوا داشته باشید و اطاعت کنید تا اینکه برکت بگیرید  )


    بابا یه نظر بدی بد نیست ها!!!( )

    ? زن خیانتکار ، مرد سعودی
  • تحصیلدار شنبه 86/10/15 ساعت 1:50 صبح
  • تنیبه مسالمت آمیز زن خیانتکار به روش مرد سعودی

    مرد سعودی که در یک پاساژ مجلل به همراه همسر و کودکانش مشغول خرید بود ، با اقدام خود حاضران در این مرکز خرید را شگفت زده کرد .

    به گزارش روزنامه "الریاض"‌سعودی ،‌این مرد عرب به همراه همسر و سه کودکش به یک مرکز معروف خرید رفته و با فاصله ای از همسر خود مشغول خرید لباس های مردانه بود که در این بین ، مرد جوانی را می بیند که با نزدیک شدن به همسر وی ،‌ کاغذی به او می دهد و زن نیز آن را گرفته و در کیفش می گذارد و جوان به سرعت از آنجا دور می شود .

    با مشاهده این صحنه ، مرد سعودی به سراغ همسرش می رود و محتویات کیفش را بر روی زمین می ریزد و با پیدا کردن کاغذ متوجه می شود که مرد جوان شماره تلفنش را به وی داده است .

    در پی این ماجرا ، مرد عرب ،‌با خونسردی تمام به سراغ صندوقدار فروشگاه رفته و از وی می خواهد میکروفن بلندگوی های آنجا را به وی دهد و سپس با صدای بلند و از طریق بلندگو های فروشگاه می گوید: آقایان!خانم ها!من فلانی پسر فلانی هستم و همسرم هم فلانی دختر فلانی است ، همه شما شاهد باشید که من در اینجا او را "سه طلاقه " کردم و دیگر بازگشتی در کار نیست .

    وی پس از این اقدام ‌، در میان ناباوری مردم ، همسر و فرزندانش ، از فروشگاه بیرون رفت ، به تنهایی سوار بر خودرو خود شد و آنجا را ترک کرد

    بابا یه نظر بدی بد نیست ها!!!( )

    ? ببینید ،‏بخندید!
  • تحصیلدار شنبه 86/10/15 ساعت 1:47 صبح
  • ای خداااااااا...یعنی خانواده اش  قبولم میکنند؟

     

    دانشمندان به این نتیجه رسیدند که زنها هیچ علاقه ائی به س***(سانسور) ندارند

    ادامه عکسها...

    بابا یه نظر بدی بد نیست ها!!!( )

    ? آخرالزمان با سینمایی کم فروغ
  • تحصیلدار شنبه 86/10/15 ساعت 1:27 صبح
  • نگاهی به سینمای 2007
    و اینک آخرالزمان با سینمایی کم فروغ



     

    در بررسی سینمای سال 2007 که ساعتی پیش آن را پشت سرگذاردیم ، به خصوص در سینمای آمریکا به دو جریان عمده برمی خوریم که تقریبا اغلب پرده های سینمای امسال را به تسخیر خود درآورده بود. اگرچه در کنار این دو جریان اصلی ، خرده جریان های دیگر نیز یافت می شدند ولی در میان هیاهو و جار و جنجال دو جریان دیگر جای چندانی نیافتند.
    اولین جریان ، فیلم هایی است موسوم به آثار آخرالزمانی که چند سالی است تولیدشان در هالیوود رونق گرفته و خصوصا در سال 2007 این جریان به اوج خود رسید. بنابراعتقاد و باور و مکتب فکری که ساخت این دسته از فیلم ها را باعث می شود و از گروهی پروتستان های آمریکایی به نام اوانجلیست ها منشاء می گیرد ، با آغاز هزاره جدید و عبور از برج حوت (ماهی) به برج حمل (سطل) ، زمان اقدام برای فراهم آوردن زمینه های ظهور مسیح موعود فراهم آمده است. به عبارت دیگر آنان براین باورند که جهان به آرماگدون و آخرالزمان مورد نظرشان بسیار نزدیک شده و حالا نوبت عمل فرا رسیده است.
    اوانجلیست‌ها (مسیحیان صهیونیست ) براین باورند که مسیح (ع) دوباره ظهور می‌کند و در آخرالزمان جنگ و ویرانی بزرگی (آرماگدون) اتفاق خواهد افتاد و بعد از این ویرانی حکومت آنان تا هزار سال یعنی تا قیامت بر قرار خواهد شد.طبق نظر مفسرین اونجلیست، این جنگ بایستی بین سال 2000 تا 2007 روی می داده است!!
    شاید از همین رو بود که ساخت فیلم های مبلغ این نوع طرز تفکر در سال 2007 به اوج خود رسید و اکران سینماهای آمریکا و غرب در این سال مشحون از این دسته آثار سینمایی بود.

    ادامه مطلب...

    بابا یه نظر بدی بد نیست ها!!!( )

    ? روی پیغامگیر امام زمان
  • تحصیلدار شنبه 86/10/15 ساعت 1:25 صبح
  • روی پیغامگیر امام زمان
     

    ساعت13:35ظهر
    الو ... مهدی جون سلام.من صادقم.آره همون صادقی که پیش هر کی دروغ بگه پیش تو نمیتونه خالی ببنده.من نه بچه جردنم نه مامانم الگانس داره. من تنها پسر ننه مولودم همونی که 6 ساله هر سه شنبه میام و شفاش رو از تو میخوام. آخه من کیو دارم بعد از بابای خدا بیامرزم جز این ننه تنها و بی کس؟
    یادته اوندفعه اومدم حرمت جمکرون و اونقدر به گنبد مسجدت نگاه کردم که خوابم برد بعد تو خواب دیدم ممد آقا بقالی محلمونو میگم?آره دیدم اون شفا گرفته و دیگه فلج نیست.تو خواب گفتم داش مهدی.امام زمان خوشگل خودم دمت گرم.روح شش تا بچه قد و نیم قدو شاد کردی اما حیف ?اون فقط یه خواب بود.یعنی میشه؟ بی خیال?
    ولی میخواستم بهت بگم هنوزم دوستت دارم.چون میدونم هیچ کار تو بی علت نیست.حتما صلاحی توشه.باشه? ما هم راضی هستیم به رضای اون.هرچی خیره.چاکر همیشگیتون .صادق .


    ساعت 8:20صبح
    الو? الو سلام.امام جون من علیم.همونکه امروز نماز صبحش رو خواب موند.آره خودم میدونم دفعه اولم نیست اما امام جون باور کن من خیلی خسته بودم .آخه دیروز تا ساعت 1:35 دقیقه نصف شب داشتم به خانم همسایه تو اثاث کشی کمک میکردم.تو که خودت شاهد بودی ?اون دست تنها بود.میدونم دلیل نمیشه ولی تو قول بده از دستم ناراحت نشدی منم قول میدم کاهل نمازی نکنم.قول میدم قول مردونه...


    ساعت 11:20صبح
    االو سلام.صدامو میشنوی ؟ آره حتما میشنوی.فکر کنم صدام براتون آشنا باشه .من همون دختری هستم که دیروز با مادرش دعوا کردویک فحش هم نثارش کرد? آره من همونم.میدونم شاید دلت نخواد دیگه حتی صدامو بشنوی حقم داری گرچه هر چی فکر میکنم میبینم تو مثل ما نیستی کینه شتری از کسی به دل نمیگیری.اما باور کن من نمیخواستم.تو که میدونی چقدر از اینهمه درس خوندن و دانشگاه رفتن خستم .آره میدونم من دروغ گفتم .من خیلی هم از تمیزی خوشم میاد .مگه میشه کسی از تمیزی بیزار باشه ؟ولی باور کن حوصله تمیز کردن اتاقم رو نداشتم .شایدم مامانم حق داره خوب ااونم خسته شده بسکه آشغال های اتاق من رو تمیز کرده .ولی لااقل این میون تو دیگه از من ناراحت نباش .من میخوام کمکم کنی تا با کمکت دیگه بیجا عصبانی نشم .کمکم میکنی امام جونم؟راستی یادم رفت بگم .من روناکم.گرچه حتما صدامو شناختی?حالا به نظرت مامان منو میبخشه؟


    بابا یه نظر بدی بد نیست ها!!!( )

    <      1   2   3   4   5   >>   >

    ? لیست کل یادداشت های پادشاه
    بیاین اینجا
    برف برف برف
    50 گیگ فضای رایگان
    مرحله 57 طرح امنیت
    [عناوین آرشیوشده]